ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)
یک کاروان شکوه و جلالت رسیده است یک پارچه عفاف و نجابت رسیده است یک کـاروان مـلائکه دور و بـر حـرم یک شهر، ماهِ خوش قد و قامت رسیده است آهـنگ طـبـل، بـوی شـرافـت نمیدهـد از این صدا، صدای شرارت رسیده است تـرسـیـدهانـد این زن و فـرزنـد محـترم تا حرف به جدائی و غربت رسیده است علـیـا مـخـدرات حـرم هــول کـردهانـد اینجا کجاست؟ روز قیامت رسیده است من از نـگـاه حـرمـلـۀ پـست خـواندهام اصلا برای کشتن و غارت رسیده است میبـیـنم اینکه در کـنـف آیههای زخـم پیغـمـبر حـرم به رسـالـت رسیده است میبینم اینکه بیتو در این شهر بیحیا کارم به ریسمان و اسارت رسیده است میبیـنم اینکه با همۀ بغـض و کـیـنهها چه بر سر خدای شجاعت رسیده است میبـیـنم اینکه بعد عـلـمـدار لـشـگـرت کار حـرامیـان به وقـاحت رسیده است اصلا بعـیـد نیـست بـبـیـنم که دشـمـنت در غـارت تنت به رقـابت رسیده است میبـینی آخـرش تو به بـازارهای شـام که کار خواهرت به خجالت رسیده است |